پدرسالاری، با وسعت تخریب بالا!
این یادداشت جوهری را توضیح می دهد که زیست جامعه امروز به رنگ آن است، خونی که در رگ های حکمرانی، فرهنگ، سنت، اخلاق، الهیات، اعمال و کنش ها و... جاریست و مفهومی که نیم موثری از جامعه را فلج و نیمه فلج کرده است.
واژه Patriarchy در لغت به معنای پدر، رییس قوم یا قبیله و پدرشاه است. واژه¬ای که با خود مفهوم پدرسالاری را به همراه دارد. پدرسالاری نوعی شکل بندی اجتماعی است مبتنی بر رابطه پدرانه بین حاکم و مردم که قدرت به صورت عمودی، از بالا به پایین اعمال می شود و سنتهای جامعه آنها را تقویت می کند. بین حکمران و توده، بین پدر و فرزند، تنها رابطه عمومی وجود دارد. در هر دو زمینه ، اراده پدری، اراده مطلق است که هم در جامعه و هم در خانواده از طریق یک اجتماع مبتنی بر مراسم و تشریفات و اجبار وارد عمل می شود. در جامعه¬ی پدرسالار، زن حق هیچ گونه دخالتی در امور سیاسی ندارد و از شرکت در مشارکت¬های جمعیِ جامعه منع می¬شود. در چنین جامعه¬ای، برتری مشهود مردان بر همه واضح است. در علوم اجتماعی خصوصا علوم سیاسی پدرسالاری بیشتر استعاره ای است برای اشاره به دولت تک فردمحور. اتفاقا این اشاره به دولت، اشاره بسیار مهمی در شناسایی سیستم پدرسالاری است.
در واژه پدرسالاری وجود کلمه پدر نباید ما را به اشتباه بیاندازد. زیرا تصور اینکه این سیستم تنها از طرف مردها ساخته شده تصوری غیر واقعی است. این سیستم بر اساس همکاری بین دو جنس ساخته شده ولی سیر تحولات تاریخ بشری بر اساس نیروی عضلانی و جنگ و جدال این نیاز ابزاری را تبدیل به یک ارزش کرده است. زنان نیز بر اساس این نیاز بر باارزش بودن این نیاز صحه گذاشته و آن را بازتولید کرده اند. بدین منوال مرد و مردانگی به عنوان عنصر غالب سیستم بازتولید و بر زندگی اجتماعی و فردی بشر خود را تحمیل کرده است. تصور اینکه این سیستم همواره از طرف مردها ساخته شده و محافظت می شود نمی تواند همه واقعیت باشد. در بسیاری موارد زنان با تبدیل شدن به بلندگوی پدرسالاری، این سیستم را بازسازی می کنند. زنان به عنوان مادر در تربیت و آموزش سیستم نقشی اساسی را بازی می کنند. اکثریت آنان نیز بینش پدرسالاری را از خانواده و به خصوص از مادر به ارث می برند. این سیستم با قراردادن زنان به عنوان موضوع تولید و مصرف، زن و جنسیت وی را بعنوان کالای باارزش به جامعه عرضه می دارد. از این رو جنسیت زن به عنوان کالای ارزشمندی که بایستی مورد خرید و فروش قرار گیرد به جامعه تقدیم می گردد. این موجود کالا شده که فقط یکی از طرفهای لازم برای ادامه نسل است، عنصر اصلی ادامه نسل معرفی شده و محافظت از هستی های مادی خانه و خانواده نیز بر عهده وی قرار داده می شود تا در ارزش گذاری اخلاقی به عنوان ناموس خانواده، طایفه و ملت تعریف شود. سیستم پدرسالار، مردها نیز به اندازه زنان آسیب می بینند. در این سیستم، مرد چون سرپرست خانواده به شمار می آید، بنابراین مسائل اقتصادی، امنیت و سایر مشکلات خانواده به او واگذار می گردد. به غیر از این، مسائل دیگری از قبیل ناموس و غیره که به عنوان اخلاق و ارزش توسط سیستم در اجتماع جای گرفته، از نظر روحی مردها را نیز مانند زنان برای حراست و مراقبت از آنها وادار می کند. لذا مرد به کنترل و نظارت موجود خارج از خود (زن) مجبور می شود. نرینگی به عنوان عنصر برتر و مهم کنترل از طرف سیستم بر جامعه تزریق و تحمیل می شود . لذا مردی که در جامعه نمی تواند کنترل داشته باشد، از طرف مردها و زنان دیگر با کلمات بی غیرت و بی ناموس و... مورد استهزا قرار می گیرد. حتی اکثریت مردها برای اینکه اتوریته نرینگی را اجرا کنند، مجبورند برای رسیدن به ابزارهای تعریف شده این اتوریته به خشونت متوسل شوند. سیستم اقتصادی و مکانیزم تولید اقتصادی نیز تا همین اواخر سیستم پدرسالارانه بازتولید کرده و مکانیزم تولید و بازار نیز بر اساس آن شکل گرفته بود؛ تا اینکه نیروی کار زن در سیستم اقتصاد صنعتی و خدمات مورد نیاز شدید قرار گرفت. در سال های اخیر چیزی که توجه مردم را به خود جلب می کند، فعالیت مصداقی و سطحی فعالین حقوق و مسائل زنان در ایران است. ایران به عنوان کشوری پایبند به سنت و فرهنگ تمدنی خود و همچنین دارای حکومت دینی، مصادیق ظلم و تبعیض را در زیر سنت و خوانش انحراف یافته از دین تحریف کرده و بی عدالتی را در تمام لایه های زیرین پخش و منبسط می کند. یکی از انواع تبعیض و بی عدالتی، بی عدالتی جنسیتی است. اگر بخواهیم ساده انگارانه نگاهش کنیم به مصادیق خشونت علیه زنان یا خانه نشینی و حضور زن در تبلیغات اکتفا می کنیم. اما دیدگاه از بالا و کلی به موضوع، سطح دغدغه، رویکرد و منظره مورد مشاهده را به کلی تغییر می دهد. شاید هدف فلسفه هم همین باشد. اگر به موضوعات (حوزه زنانی) اخیر از بالا و با قصد کشف ریشه وقایع غم انگیزش نگاه کنیم، به مفهومی فراتر از حوزه زنان می رسیم و آن را در تمام سطح جامعه انسانی، حتی در حیات مردان می بینیم. این ریشه خشکاننده چیست؟ موضوعی که به آن پرداخته شد؛ پدرسالاری. موضوعی که آن را ریشه و عمق تعبیر می کنم.
حال سوال اینجاست که آیا همچنان قرار است با شنا در سطح، سرپوشی بر اصل فاجعه بگذاریم و فرایند تحقق حضور، حیات و بهزیستی مردان و مخصوصا زنان را طولانی تر کنیم؟